loading...
دکتر مهدی سلطانی سروستانی
تک ستاره بازدید : 69 پنجشنبه 01 مرداد 1394 نظرات (0)

 

سریال «دیوار» یکی از باکیفیت‌ترین تولیدات اخیر تلویزیون است. در نگاه نخست آنچه موجب می‌شود

مخاطب مسحور سریال شود بازی‌های متفاوت در آن است. 

دکتر مهدی سلطانی با ایفای نقش «جمیل» بار دیگر این موضوع مهم را به یادمان آورد که سطح کیفی بازی‌های

ارائه شده از جانب بازیگران چه میزان می‌تواند در جذب مخاطب

به همین بهانه با بازیگر نقش جمیل به گفت‌وگو نشستیم؛ بازیگری که غیر از حضوری استثنایی

                                               در سریال «دیوار» سلوک، منش و افتاده‌حالی‌اش مجذوبمان کرد.

اگر اجازه بفرمایید ورودیه بحث را با جمیل و ویژگی‌های این نقش آغاز کنیم.

 

جمیل اگر کاراکتری دوست‌داشتنی است به دلیل این است که واقعی است. اکثر مردم ما در دنیای واقعی زندگی می‌کنند و بسیاری از تجربیات یا ویژگی‌هایشان با جمیل مشترک است. این مشترکات با سرهنگ سبزی کمتر است بنابراین بیشتر با جمیل همذات‌پنداری می‌کنند تا با سرهنگ یونس؛ یونس در جامعه ما یک کاراکتر آرمانی است.

آنچه بیشتر مخاطب را دلبسته مجموعه دیوار کرده، بدمن مجموعه دیوار است. به صورت کلی مخاطبان سینما بدمن را بیشتر از قهرمان مثبت دوست دارند. در سینمای جهان بدمن‌ها شناخته شده‌تر از قهرمان‌ها هستند.

 

بدمن در درام معاصر به معنای مرد بد یا شرور نیست. بهتر است گفته شود ضدقهرمان یا آنتاگونیست. مردم ممکن است ضدقهرمان را دوست داشته باشند ولی از شرور بیزارند. مخاطبان در اغلب آثار سینمایی و تلویزیونی میل دارند سرانجام شرور نابود و قهرمان پیروز شود. در درام سریال دیوار کاراکتر جمیل در راستای مکتب رئالیسم قرار می‌گیرد.

انسان‌ها به تناسب شرایط محیطی‌شان و در قیاس با قانون یا اخلاق یک قوم، ملیت و فرهنگ ارزیابی می‌شوند. حتی سفاک‌ترین و خونریز‌ترین دیکتاتور‌ها دارای وجناتی هستند. هیتلر قطعا یک پدر خوب برای فرزندانشان بوده، نکات مثبت در اخلاقش وجود داشته اما دیکتاتوری خونریز است که موجب مرگ میلیون‌ها انسان شده است. انسان‌ها ذاتاً بد و شرور نیستند اما گاهی به‌ سمت بدی و شرارت می‌روند، میزان این بدی‌ها به تناسب شخصیت آدم‌ها متفاوت است.

چرا بازیگری علمی و خاک صحنه خوردن در تولیدات سینمایی و تلویزیونی دیگر مفهوم پیدا نمی‌کند؟

 

بازیگری توأمان هم یک دانش است و هم یک هنر. اگر سرسری گرفته شود نتیجه کار هم سرسری خواهد بود. گاهی بعضی همکاران سینمایی به این موضوع توجه نمی‌کنند. بازیگری مثل جراحی و دندانپزشکی به تخصص نیاز دارد. دندانپزشک اگر نتواند یک دندان را معالجه کند در حقیقت دندانپزشک نیست حتی اگر قیافه‌اش شبیه دندانپزشک‌ها باشد. خیلی از کسانی که بازیگری می‌کنند بازیگر به معنای واقعی کلمه نیستند.

بازیگری در میان مشاغل تعریف شده دنیا در مرتبه نخست سختی قرار دارد. قبلا می‌گفتند کارگری معدن رتبه نخست را دارد و بازیگری در رتبه دوم است. اخیرا به این نتیجه رسیده‌اند که از یک دیدگاه بازیگری از کارگری معدن هم سخت‌تر است، منتها متاسفانه کسی بازیگری را جدی نمی‌گیرد چون الگوها غلط است. اگر توقعات عام هم نسبت به بازیگری توقعات پایینی است دلیلش این است که الگو‌ها محدود است.

یک جمله یونگ دارد که می‌گوید مردم مدیوم تصویر را دوست دارند؛ با قهرمان‌ها و ضدقهرمان‌ها همراه می‌شوند و دیو‌های ذهن را نابود می‌کنند. در سریال دیوار شخصیت جمیل با لحاظ شدن جنبه‌های آنتاگونیستی به صورت فوق‌العاده‌ای به این بازی ذهنی دامن می‌زند. چرا با توجه به علاقه مردم به ضدقهرمان اغلب محصولات تلویزیونی پروتاگونیست‌های خنثی بدون مابه‌ازای واقعی را نمایش می‌دهند؟

زیرا سعی می‌شود کاراکتر‌های مثبت الگوی تمام خوبی‌ها باشد. کاراکتر مثبت می‌شود ابزاری برای تبلیغ کردن. تابوهایی در کشور ما وجود دارد بویژه در عرصه فرهنگ و هنر که معرفی کردن خوبی یا بدی تنها با تبلیغ کردن یا محکوم کردن افراطی میسر می‌شود. گاهی تصور می‌شود اگر موضوع یا شخصی با پارامتر‌های ایده‌آلیستی و با تفکر غیرواقعگرایی معرفی شود نتیجه یک اتوپیا یا یک مدینه فاضله است. واقعیت اگر با همه زیر و بم‌اش ارائه شود پذیرفتنی است زیرا مخاطبان هم از جنس واقعیت هستند.

 

واقعیت تنها با واقعیت می‌تواند همذات‌پنداری کند و جمیل یک واقعیت است؛ واقعیتی در جامعه ما. چیزی که واقعی نیست یعنی اینکه دروغ است. مردم از دروغ فاصله می‌گیرند. اگر احساس کنند کسی به آنها دروغ می‌گوید رهایش می‌کنند. دروغگو دافعه ایجاد می‌کند نه جاذبه. اگر گاهی مخاطب با یونس هم همذات‌پنداری می‌کند قطعا آن لحظه یونس هم واقعی عمل کرده است. خوشبختانه در این سریال یونس نیز با کلیشه‌های رایج قهرمان‌پردازی‌های سفارشی و غیرقابل باور فاصله دارد.

مردم با جمیل بیشتر همدردی می‌کنند زیرا بیشتر از جنس خودشان است. البته همدردی با جمیل لزوما به معنای تایید یا تشویق رفتار‌های جمیل نیست. پیش خودمان می‌گوییم، ای‌ کاش این شخصیت با اتکا به ویژگی‌های مثبتی که دارد راه درست را برگزیند. حتی برایش دعا هم می‌کنیم زیرا ذاتا شرور و بدطینت نیست.

در دنیای واقعی انسان فطرت بدی ندارد. در تعریف انسان واقعی و نرمال، بد مطلق معنایی ندارد. جمیل از جنایت لذت نمی‌برد، او ناگزیر بیراهه را انتخاب می‌کند و واقعیت‌های پیرامونش را مقصر می‌داند. او در جایی می‌گوید: داغ خلاف که بخورد به پیشونیت دیگه هیچکس تو را نمی‌خواهد، حتی عزیز‌ترین عزیزانت هم طردت می‌کنند. در چنین جامعه‌ای ادامه کجروی معمول است.

پس به اعتقاد شما همه اين امكان را دارند كه به وجوهي از جميل شبيه شوند؟

 

بله اين گرايش در همه مي‌تواند باشد، در بعضي بروز مي‌كند در بعضي نه، به نوعي ما همه بالقوه جميليم.

جمیل بعد از آزادی از زندان فرصت دارد مسیر دیگری را برای زندگی انتخاب کند؟

اگر برای فرد خلافکار بعد از زندان شرایط اجتماعی آماده نباشد، زندان به عنوان یک ندامتگاه نتوانسته موثر واقع شود، بیشتر یک آموزشگاه خلافکاری به حساب می‌آید. جمیل قربانی شرایط فرهنگی و خانوادگی جامعه خود است. وقتی جمیل در سکانسی از سریال حکایتی از دزدی که پس از زندان سر به راه شده بود را تعریف و سرانجام بدش را در اجتماع پس از آزادی‌اش بازگو می‌کند، در واقع در حال پیشگویی کردن سرانجام خود است. او دخترش را توجیه می‌کند که چاره دیگری ندارد. در مرام مکتب رئالیسم، مجرمان گنهکاران بی‌تقصیر به شمار می‌آیند.

با توجه به اشراف شما در بازی، بسیاری از اطرافیان و دوستان می‌گویند این پیکر‌تراشی در بازیگری صرفا کار شماست، به صورتی ‌که کارگردان در آن نقشی ندارد.

شخصیت‌پردازی در بازیگری محصول تعامل بین 3 فاکتور بسیار مهم؛ نویسنده، بازیگر و کارگردان است. سیر منطقی این تعامل را می‌توان با فوتبال مقایسه کرد. هیچ‌وقت نمی‌توان گفت «مسی» تابع «گوآردیولا» نیست و مربی بارسا هم نمی‌تواند بگوید مسی کاری نکرد، این من بودم که گل زدم. اگر بازیگر با نویسنده و کارگردان به همفکری و هماهنگی نرسند، محصول دچار آشفتگی و هرج و مرج می‌شود.

در فوتبال هم همین است؛ اگر بازیکن‌ها باری به هر جهت بازی کنند و با مربی هماهنگ نباشند تیم شکست خواهد خورد. از سوی دیگر کارگردان قطعا بازیگری را دعوت به همکاری می‌کند که به او و روشش اعتماد داشته باشد. در شرایط معمول این یک قانون مرسوم است، بنابراین آنچه ما از بازیگر به عنوان ویترین مشاهده می‌کنیم محصول همکاری‌های هماهنگ شده همه عوامل بویژه نویسنده، کارگردان و بازیگر است.

شما در «در مسیر زاینده‌رود» و «دیوار» مقاصد کارگردان را عملی کردید مثلا آن لحظه‌ای که روی بام نشسته بودید (قسمت چهارم) در کنار خورشید (تینا آخوندتبار)، دیالوگ که تمام می‌شد و ایشان از کنارتان بلند شد و از کادر بیرون رفت احساس می‌کردم برای تداوم حسی بازی شما، نمای بسته بعد از رفتن خانم آخوندتبار را خود شما به کارگردان پیشنهاد داده باشید.

خیر به هیچ عنوان این‌طور نیست. آقای مقدم و آقای گل‌سفیدی (فیلمبردار) آدم‌های باهوش و کاربلدی هستند. همه چیز را زیر نظر دارند و نمی‌گذارند کنش بازیگر به هدر رود. آنها بعد از تمرینی که بازیگر انجام می‌دهد کادرشان را به گونه‌ای انتخاب می‌کنند که کنش، احساس و هیجانات بازیگر متناسب با رفتارهایش به نحو احسن ضبط شود.

هر پیشنهادی از جانب بازیگر هم وجود داشته باشد طبیعتا باید از فیلتر کارگردان عبور کند. کارگردان به عنوان صاحب اثر، کسی است که در نهایت بن اندیشه اثر را رقم می‌زند پس برای رسیدن به این مهم همه عوامل باید با کارگردان هماهنگ باشند. در فوتبال هم همین است.

افه خوردن سبیل در نقش جميل چگونه شکل گرفت؟

احساس کردم بازی با سبیل به لحاظ فرم به پرداخت شخصیت ناآرام جمیل کمک می‌کند. اگر بخواهیم شخصیت هر انسانی را به یک حیوان تشبیه کنیم، جمیل به یک گاو خشمگین می‌ماند. این فرم استفاده از سبیل به بخشی از بازنمایی شخصیت بیرونی جمیل کمک می‌کند. جمیل یک پرسوناژ برونگراست برخلاف حاج‌بهزاد (در مسیر زاینده‌رود) که پرسوناژی درونگرا بود. جمیل هر چند کاراکتری برونگراست اما درون پرتلاطمی دارد؛ او پر از تناقض است. تناقض از ویژگی‌های واقعیت است.

عناصر زیادی هستند که در همه انسان‌ها مشترکند اما میزانشان فرق می‌کند. همین کمیت است که موجب می‌شود انسان‌ها با هم فرق کنند. بازیگری یعنی کم یا زیاد کردن کمیت این عناصر مشترک در بین همه انسان‌ها. اگر بتوانیم این عناصر را کمتر یا بیشتر از آنچه در ما وجود دارد تخیل کنیم، سپس دست به عمل بزنیم در حال بازیگری یا ایفای نقش هستیم. خصلت کینه‌ورزی در همه ما هست، حالا اگر درصد این کینه‌ورزی را افزایش دهیم، می‌شویم مثلا شخصی مثل جمیل.

دنیس دیدرو (فیلسوف فرانسوی) می‌گوید: «مرد حساس پیرو انگیزه‌های طبیعت است و جز فریاد دل خویش کاری نمی‌کند، همین که این فریاد را بلند‌تر یا کوتاه‌تر کند دیگر خودش نیست؛ هنرپیشه‌ای است مشغول بازی». اگر خلاف غریزه و طبیعتمان عمل کنیم و بتوانیم احساسات و هیجاناتمان را کنترل کنیم، هر جا هستیم داریم بازی می‌کنیم.

بعد از درخشش در مسیر زاینده‌رود پیشنهاد سینمایی نداشتید؟

یکی از این پیشنهادات را قبول کردم؛ «ملکه» به همین زودی اکران می‌شود.

چرا دوباره رفتید سراغ «چ»، دوست دارید فیلم‌هایی بازی کنید که ظرفیت بازی فیزیکی داشته باشد؟

اتفاقا در ملکه من خیلی تحرک زیادی آنچنان که در فیلم‌های جنگی یا اکشن معمول است را ندارم. در فیلم «چ» هم همینطور... در فیلم ملکه تنها آدمی که در جبهه از ابتدا خونسرد، منطقی و معقول رفتار می‌کند همین پرسوناژ سرگرد امجد است؛ بقیه درگیر احساسات و هیجانات خود هستند.

در فیلم «چ» هم نقش دکتر عنایتی، فرمانده کردها را بازی می‌کنم که شخصیت متفاوتی است. نقشی برای من اهمیت دارد که لیاقت وقت صرف کردن را داشته باشد، لیاقت انرژی گذاشتن و مطالعه کردن درباره‌اش را داشته باشد. هنگامی که بیننده از سالن سینما بیرون می‌آید فکر نکند فریب خورده و وقتش تلف شده است. تماشاگر برای من قابل احترام است. دوست ندارم وقتش را تلف کنم. ما نباید هر چیزی را به اسم بازیگری به خورد مخاطبمان بدهیم. باید راستگو باشیم و واقعی، نه درغگو و فریبکار.

ما قبل از اینکه بازیگر باشیم اکتور (به معنای عمل‌کننده) هستیم، باید به گونه‌ای عمل کنیم که توهمی از واقعیت ایجاد شود. وقتی توهمی از واقعیت ایجاد شد جذابیت ایجاد کنیم و سپس تاثیرگذار باشیم. این متعالی‌ترین شکل هنر است. مخاطب دچار کاتارسیسم یا پالایش روحی می‌شود. همذات‌پنداری با کاراکتر حتی با بدمن باعث پالایش روحی می‌شود.

ضدقهرمان‌های سیروس مقدم بیشتر از قهرمان‌هایش دیده می‌شوند، چرا توده‌ها ضدقهرمان‌ها را بیشتر دوست دارند؟

چون واقعى تر هستند.

مثلا قاطبه مردم شوکت سریال «نرگس» را هنوز به خاطر دارند و یکی از 10 شخصیت ماندگار سریال‌های مقدم است.

متاسفانه ایران نبودم و این سریال را ندیدم ولی گویا سریال موفقی بوده. شاید دلیلش این است که ضدقهرمان‌ها به مردم ما نزدیک‌ترند. در همان زندانی که ما کار می‌کردیم، هنرورانی هم بودند که همکاری می‌کردند. آقای مقدم از آنها پرسید چند نفر شما زندان رفته‌اید، ناگهان 80 درصد دستان خودشان را بالا آوردند. در میان اقوام و دوستان خودمان چند نفر را می‌شناسیم که به زندان یا بازداشتگاه رفته‌اند؟ تعداد آدم‌هایی که ویژگی‌های مشترکی با جمیل دارند، خیلی بیشتر از انسان‌هایی است که ما به اسم پروتاگونیست یا قهرمان درستکار می‌شناسیم.

این موضوع موجب رویگردانی توده‌ها و قاطبه مردم از رسانه‌ها نخواهد شد؟

صددرصد. اینگونه نشان دادن تصویر از جامعه غلط است. وقتی می‌خواهیم چیزی را به مردم بقبولانیم با تبلیغات افراطی نسبت به آن چیز نمی‌توانیم این کار را انجام دهیم. من بازیگر اگر مجبور شوم نقش مثبتی را بازی کنم قطعا دنبال نکات منفی این پرسوناژ خواهم رفت زیرا معتقدم برای اینکه بتوانم واقعی و باورپذیر باشم این کار ضروری است.

حتی اگر مثل کلیشه‌های رسمی تلویزیون مثبت باشد؟

 

من در قالب این نقش‌ها سعی می‌کنم ببینم کجا می‌توانم یک چیزهایی به این نقش اضافه کنم که به واقعیت نزدیک شود. معتقدم تنها پرسوناژ واقعی پذیرفتنی است. دروغ را شما نمی‌پذیرید، حتی اگر زیبا باشد. تماشاگر در قصه‌های همه این فیلم‌ها و سریال‌ها مابه‌ازای واقعی را جست‌وجو می‌کند. آدم‌هایی مثل جمیل را باور می‌کند چون برگرفته از واقعیت است و سعی شده واقعی هم ایفا شود.

بخشى از كار شما به غريزع بر مى گردد؟ 

 

قطعا غریزی است. در مراحل تمرین، خودم و غریزه خودم را در موقعیت شخصیت قرار می‌دهم ببینم چه اتفاقی می‌افتد. از شهود هم استفاده می‌کنم، سپس از دانش و تجربه یا تکنیک بازیگری کمک می‌گیرم تا به محصولات ناشی از غریزه‌ام نظم و سر و سامان بدهم. در واقع فرمی که به کار می‌برم از تکنیک به دست می‌آید.

 

 

 تکنیک به من کمک می‌کند تا محتوای نقش را به شکلی جذاب و تاثیرگذار به مخاطب انتقال دهم. در واقع برای رسیدن به نقش نیاز به غریزه دارم و برای ارائه آن نیاز به دانش. دانش مثل چشم سوم است که این غریزه را کنترل می‌کند. اگر غریزه نادیده گرفته شود و فقط تکنیک در کار باشد همه چیز غیرواقعی و کلیشه‌ای می‌شود. آن موقع دیگر من بازیگر نیستم بلکه فقط یک تکنیسین هستم.

رابطه جمیل و یونس را می‌توان به رابطه وینست‌هانا (آل‌پاچینو) و نیل مک آلوی (رابرت دنیرو) در فیلم «مخمصه» (مایکل مان) تشبیه کرد.

بله، تقریبا همینطور است. جمیل را از دیدگاه رئالیستی می‌توان به پرسوناژ لئون در فیلم «حرفه‌ای» (لوک بسون) شبیه دانست. اتفاقا در آن فیلم با قاتل حرفه‌ای روبه‌رو هستیم که قربانی شرایط اجتماعی‌اش است. بیننده چقدر با این شخصیت همدلی می‌کند. لئون پرسوناژی است که با سمبل قانونگرایی یعنی پلیس درگیر می‌شود. همدلی ما با لئون به خاطر ویژگی‌های متناقضی است که در انسان‌های معمولی می‌توان یافت و نه به دلیل آدمکشی او. این قاتل حرفه‌ای گاهی مثل یک دختربچه معصوم و مهربان می‌شود.

رابطه شما و خورشید نسبتی مثل رابطه لئون (ژان رنو) و ماتیلد (ناتالی پورتمن) فیلم حرفه‌ای است چون خودتان اشاره کردید، عرض می‌کنم. نکته‌ای از این فیلم به ذهنتان نرسید که قالب ری‌اکشن‌های لئون را بردارید، از فیلتر ذهنی خودتان عبور دهید و در قالب جمیل حلول کند؟

خیر، به هیچ‌وجه. اصولا شگرد اصلی من در بازیگری این است که سعی می‌کنم به جهان‌بینی نقش نزدیک شود و سپس فرمی مناسب برای به عینیت درآوردن این جهان‌بینی پیدا کنم، مثلا رفتار‌های جسمانی و میمیک، شیوه حرف زدن، راه رفتن، ریتم، چگونگی برخورد با دیگر پرسوناژها، آهنگ کلام و... ابزار من هستند اما قبل از هر چیز سعی می‌کنم بفهمم این جمیل کیست.

 خودم را جای او می‌گذارم، اگر من در شرایط جمیل بودم با این ویژگی‌های اخلاقی، فرهنگی، ایدئولوژیک، جغرافیایی، سنی، الان در این موقعیت چه عکس‌العملی نشان می‌دادم و بعد سعی می‌کنم همان کنش را با قواعد زیبایی‌شناسی ارائه دهم.

عمیق‌ترین و جذاب‌ترین بازی‌های این سریال زمانی اتفاق می‌افتد که با یونس (آتیلا پسیانی) مواجه می‌شوید، تقابل حسی شما با پسیانی چگونه شکل گرفت؟

آقای پسیانی از دوستان من است که از تئاتر آشنا شدیم، ایشان پیشینه 40 سال بازیگری دارند.

بچه‌های تئاتر هماهنگ به نظر می‌رسند؛ یک پاسکاری خوب بین آنها وجود دارد و گویی سال‌هاست پاساژ‌های مختلف بازی‌های یکدیگر را می‌شناسند.

طبیعی است همدیگر را بهتر می‌فهمیم، بنابراین ری‌اکشن‌های مناسب با اکشن‌های یکدیگر انجام می‌دهیم.

بچه‌های تئاتر هماهنگ به نظر می‌رسند؛ یک پاسکاری خوب بین آنها وجود دارد و گویی سال‌هاست پاساژ‌های مختلف بازی‌های یکدیگر را می‌شناسند.

طبیعی است همدیگر را بهتر می‌فهمیم، بنابراین ری‌اکشن‌های مناسب با اکشن‌های یکدیگر انجام می‌دهیم.

اين تاثیر قصه نیست، قطعا تاثیر بازیگر مقابل است.

مسی اگر بغل دست خود یک بازیکن خوب نداشته باشد، کسی که خوب پاس ندهد، نمی‌تواند گل بزند؛ آن بازیکن باید بفهمد مسی کی و در کجای زمین نیاز به چگونه پاسی دارد.

                                                  

اگر سینمای نجیب دهه 60 از نظر ارائه بازی‌های استاندارد موفق بود تنها دلیلش حضور بچه‌های تئاتر در سینما بود.

احتمالا.

آیا بازیگری رکن موثری در پروسه تولید فیلم نیست؟ الان یکی از مواردی که دیوار را پربیننده کرده بازی‌های خوب سریال است.

 

بازیگری و هدایت بازیگر از ارکان اساسی فیلم و تئاتر است. بسیاری از آثار برجسته سینما و تلویزیون به واسطه بازی‌های درخشان مطرح شده‌اند. فیلم «پدرخوانده» همیشه جزو 10 فیلم برتر تاریخ سینماست. تصور پدرخوانده بدون بازیگرانش غیرممکن است. اگر در این فیلم مارلون براندو و دیگر بازیگرانش خوب بازی نمی‌کردند این فیلم به هیچ عنوان ماندگار نمی‌شد.

سینمای ما از زاویه بازیگری و قهر با تئاتر دچار خسران فراوانی نشده است؟

تئاتر مثل یک ستاره می‌ماند. سینما و تلویزیون، رادیو، مجریگری، دوبلاژ همه سیاره هستند و نورشان را از این ستاره می‌گیرند. اگر ستاره خاموش شود آنها از کدام منبع نور می‌گیرند؟ بعضی دوستان به تئاتر به عنوان سکوی پرتاب سینما نگاه می‌کنند اما نباید اینگونه تئاتر را تحقیر کرد. تئاتر جایگاه والا و مقدسی دارد. تئاتر پله نیست؛ تئاتر تئاتر است. سینما بدون تئاتر لطمه می‌بیند اما تئاتر بدون سینما خیر.

اگر بگوییم افت بازیگری در دهه 80 به دلیل نبود بازیگران تئاتری است بیراه نگفته‌ایم. سینمای ما پر شده از بازیگران مرد زن‌نما و زنان مردنما، من از شما می‌پرسم چرا؟

شاید دسترسی و سر و کله زدن با آنها ساده‌تر است. بازیگران کارآزموده، پرسشگرند و کیفیت‌خواه. متعهدند به فرهنگ و هنر چون برخی تهیه‌کننده و کارگردان‌نماها به سینما به منزله دکان نگاه می‌کنند و نه یک کالای فرهنگی و هنری. آنها چون سواد پاسخگویی و تحلیل ندارند ناگزیر سراغ کسانی می‌روند که فقط و فقط تمکین‌کننده باشند و نه تحلیل‌کننده، ‌ترجیح می‌دهند بیشتر از کسانی استفاده کند که شیفته بازیگری‌اند و نه هنر و اندیشه. البته من به مدیوم خاصی تعصب ندارم که بگویم تلویزیون به لحاظ کیفی از تئاتر یا سینما بدتر است. من یک سریال خوب را به یک تئاتر بد ‌ترجیح می‌دهم. در هنر اگر محتوا فراموش شود نتیجه کار خنثی و بی‌مایه خواهد بود و به مدیوم ربطی ندارد

سیروس مقدم به عنوان یک کارگردان صاحب‌سبک در مجموعه آثارش شناخته می‌شود، نظر شما درباره ایشان چیست؟

 

اگر 5 سریال‌ساز خوب را بخواهیم نام ببریم آقای مقدم جزو این گروه 5 تایی قرار می‌گیرد. این را من نمی‌گویم، تجربه و بازخورد مخاطبان به این مساله صحه می‌گذارد.

2 فیلم سینمایی و 2 سریال در طول 3-2 سال اخیر. با توجه به اینکه تدریس می‌کنید دغدغه تدریس دارید یا دغدغه بازیگری؟

هر دو را دوست دارم و هر دو را لازم و ملزوم یکدیگر می‌دانم. تدریس و معاشرت با دانشگاه مرا مجبور می‌کند همواره پژوهشگر باشم. از آنجا که دروس مربوط به بازیگری و کارگردانی را تدریس می‌کنم بنابراین خواه ناخواه روی عملکرد بازیگری‌ام تاثیر می‌گذارد. بازیگری هم موجب می‌شود تجربه‌های نوینم را به دانشجویانم انتقال دهم ولی شرایط بازی باید فراهم باشد، شما در هر شرایط دست به هر کاری نمی‌زنید هر مقاله‌ای را شما چاپ می‌کنید؟ با اینکه ممکن است به شما پیشنهاد پول هم بدهند.

شرف روزنامه نگارى؟

درست یا غلط برخی این شرف را ندارند اما تا آنجا که به کارم مربوط می‌شود، سلایق و موقعیت‌ها فرق می‌کند. شاید اگر من هم در موقعیت و شرایط بعضی‌ها بودم هر کاری را قبول می‌کردم.

شما نياز مالى نداريد؟

قانع هستم نه اينكه بگويم نياز ندارم. به هر حال براى پول خرج كردن هميشه چيزى وجود دارد.

وضع مالى جميل دست كمى از شما ندارد. ( با شيطنت و خنده )

جميل را درك مى كنم.

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
وبلاگ دکتر مهدی سلطانی سروستانی سعی دارد که به فعالیت های هنری دکتر مهدی سلطانی عزیز بپردازد سپاس ازنگاه زیبا وهمراهی گرم وصمیمانه اتون
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 903
  • کل نظرات : 54
  • افراد آنلاین : 5
  • تعداد اعضا : 2
  • آی پی امروز : 15
  • آی پی دیروز : 56
  • بازدید امروز : 18
  • باردید دیروز : 197
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 18
  • بازدید ماه : 18
  • بازدید سال : 12,145
  • بازدید کلی : 141,448